۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

پپرو جان خوش اومدی

در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست    
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست


در نعل سمند او شکل مه نو پیدا
وز قد بلند او بالای صنوبر پست 


آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست 


شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست
و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست 


گر غالیه خوش بو شد در گیسوی او پیچید
ور وسمه کمانکش گشت در ابروی او پیوست 




ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی منتها
ای آتشی افروخته در بیشه اندیشه ها

امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدی
بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا

خورشید را حاجب تویی اومید را واجب تویی
مطلب تویی طالب تویی هم منتها هم مبتدا


درسینه ها برخاسته اندیشه را آراسته
هم خویش حاجت خواسته هم خویشتن کرده روا

ای روح بخش بی بدل وی لذت علم و عمل
باقی بهانه ست و دغل کین علت آمد وان دوا

خامش که بس مستعجلم رفتم سوی پای علم
کاغذ بنه بشکن قلم  ساقی درآمد الصلا

  
    
          
 

بیا که رایت منصور پادشاه رسید  نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید
جمال بخت ز روی ظفر نقاب انداخت  کمال عدل به فریاد دادخواه رسید
سپهر دور خوش اکنون کند که ماه آمد  جهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسید









۴ نظر:

  1. من شنيدم که کسي با خود گفت:
    سالهاست که چشم حسرت ديدار يک انسان دارد
    دير دانست که انسان مرده ست...


    بی قراری کودکانه شما را صدا میزند!
    childish.orq.ir

    پاسخحذف
  2. سلام خوبین
    آپم بهم سربزن
    خوشحال میشم

    پاسخحذف
  3. مرسی مرسی
    مرسی از اینکه اومدی
    مرسی از اینکه اینقدر مهربونی
    موفق و شاد باشی

    پاسخحذف
  4. سلااااااااااااااااااااااااااام به داداش گلم داداش نميدنم ولي خداييش هركيو كه اسمش عباس و با من رفيق و يا من ميشناسم با من خيلي خيلي خوبه انگار هرچي عباس تو دنيا هست با من تريپ رفاقتو محبت دارند.خداروشكر.خيلي خيلي گلي بازم مثل هميشه حاليدم.راستي اگه دوست داشتي با هم بچتيم.بيا وبم تا آيديمو بهت بدم.اينجا نميشه نظر خصوصي بزاري؟

    پاسخحذف

سلامتیت ساقی پر کن پیمونه رو